از زبان کیم جائه جونگ: جائه:اخییش رفتن مردم انقدر پشت این دیوار بودم گوش کردم وای باورم نمیشه با این وزنم تونستم برنده شم برم کلاس ویژه.. بعد میاد دور خودش میچرخه و تو عالم خودش بود که یک دفعه به کسی محکم برخورد میکنه و اون فرد میفته روش ..... هر دوی اون ها چشماشون بسته بود تا این که جائه جونگ چشماشو وا می کنه و جون سو رو روش می بینه... جائه جونگ:ههههههههههههههههههههههههههههه این که کیم جونسواه... که همون لحظه جونسو چشماشو وا می کنه که یک دفه جائه جونگ اون رو هل میده کنار و بدوبدو میره...جونسو بلند میشه... جونسو:ان دیگه کی بود مثله پنبه نرم بود... کلشو کج میکنه و میره شب خونه ی دخترا: کیانا:بچه ها نظرتون درباره هم کلاسی ها چیه ؟من از امبر بیشتر از همه خوشم اومد... اوا:من از همشون خوشم اومد ولی ویکتوریا رو بیشتر دوست داشتم شنیدم بدن خیلی نرمی داره مونا:بنظرم سولی از همشون بهتر بود... ارغوان:ولی بچه ها نظرتون درباره این کیم جائه جونگ چیه بنظرتون چرا نیومد بنظرتون مشکلی نداره؟ الن:چرا دقیقا...معمولا همچین ادم های یک رمز و رازی دارن... کیانا:رمز و راز رو حالا ولش کنید بریم بخوابیم... اوا دستش رو می زاره رو پیشونی کیانا و میگه:کیانا حالت خوبه؟تبم که نداری ... کیانا دست اوا رو میزنه کنار و میگه:نترس عزیزم همه مثل تو و ارغوان که دیوانه نیستن ...برای این میگم بریم بخوابیم که انرژی داشته باشیم فردا با دابل اس کل کل کنیم مخصوصا با اون جذاب گروهشون ... و بعد میگه اووهووقق و میره تو اتاقش ... ارغوان:این خل شده بابا ... نه به اون سجده کردناش نه به این زود خوابیدناش... اوا:خودتو اذیت نکن گلم این معمولا چند شخصیتیه...بیا ما هم بریم بخوابیم... ارغوان:باشه تو راست میگی بیا بریم... داخل مدرسه: انجلز از ماشین پیاده میشن و بعد امبر و بقیه بچه ها رو میبینن که به اون ها اشاره میکنن که بیان اینجا... امبر:سلام بچه ها چه طورید؟ کیانا : مرسی خوبیم...و بعد بقیه بچه ها با هم دست میدن و احوال پرسی میکنن که یک دفه صدای جیغ دخترا بلند میشه و دابل اس از ماشینشون میان پایین... نیکان:نصف عمر این دخترا بر فناست...چطور میتونن از همچین ادمایی خوششون بیاد؟ اوا:دقیقا همین طوره... ویکتوریا:ولش کنید بچه ها بیاید بریم سر کلاس... و بعد بچه ها وارد کلاس شدن. کلاس خانم شین: هیون از کیم تائه یانگ میپرسه:چیزی درباره این معلمه میدونی؟ کیم تائه یانگ: میگن خیلی زن خشنیه و تدریسشم خیلی فرق داره و شنیدم که با اقای کانگ دشمنیه خونین داره... هیون:واقعا چرا؟که همون موقه شی میاد....
نظرات شما عزیزان:
موفق باشین(-:
Power By:
LoxBlog.Com |